رایانرایان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

رایان

19 ماهگی

پسر گلم که روز به روز بیشتر عاشقت میشم نمیدونی این روزا چقدر خوردنی شدی.... اول بگم از اعلام استقلالت که منو کشته.....بیشتر سوالها رو با نه جواب میدی....اصلا دوست نداری توی کارهات کمک یا دخالتی کنیم!!! شبها میری سر جات می خوابی و شروع می کنی به لالایی گفتن تا صدای عجیبی میشنوی میدوی میای میگی چی شد؟ مامان و بابا رو 3 تا دوست داری.... وقتی برای پرنده ها توی بالکن غذا میریزیم مدتها پشت شیشه می ایستی و میگی جوجوا..... بدون که بی نهایت دوستت داریم... ...
21 اسفند 1390

حال گیری

رایان عزیزم.... نمیدونی از دیروز که پروازم کنسل شد تا الان چقدر گریه کردم و اشک ریختم.....تمام مدت حرفها و حرکاتت جلو چشمم بود......امیدوارم سالیان سال در کنار هم باشیم و از این خاطرات یاد کنیم........میدونم که بابا سعید برات سنگ تموم گذاشته...............خدا رو شکر که می تونیم به بابا سعید تکیه کنیم........ بیشتر از این نمی تونم برات بنویسم.........اشک امون نمیده عزیزم دوستت دارم
13 بهمن 1390

18 ماهگی

پسر عزیزم 18 ماهگیت مبارک........ نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده.....شنیدم تو هم مدام دنبال من میگردی امیدوارم همیشه خوشحال و خندون باشی..... خیلی خیلی دوستت دارم ...
11 بهمن 1390

پسر 17 ماهه مامان

پسر گلم این 2-3 روز صبح زود از خواب پا میشی و وقتی مامان و بابا میخوان برن کلی بی تابی می کنی.........نمیدونی با این کار چقدر قلب مامان به درد میاد...از طرفی عصر که بر میگردیم اینقدر خوشحال میشی که نمی دونی چیکار کنی و فقط میدوی و با تمام وجود داد می زنی دددددددددددسسسسسسسسسسسسس!!! خیلی شیرینی عسل مامان
18 دی 1390

پسر اجتماعی

پسر گلم جدیدا مشتاق رفت و امد و معاشرت شده...دیشب مهمون داشتیم...وقتی می خواستن برن رایان کلی گریه کرد...می خواست که ما هم بریم باهاشون...کل شب هم شیرین زبونی کرد و کلی مجلس رو گرم کرد....نمی دونم به نظر بقیه هم اینقدر با نمک شده یا برای ما اینقدر شیرینه!!!
3 دی 1390

فرهنگ لغات رایان در 15 ماهگی

رایان گلم این روزها حسابی شیطون و بازیگوش شده....١٥ ماهگی راه افتاد و خیلی زود مسلط شد...الان اگثر اوقات میدوه و جدیدا هم که عقب عقب میره.... لغتهای جدیدش: یایان: رایان س: سلام ده: بده خدا خدا خدا فعلا اینها رو یادم میاد
22 آذر 1390

پسر مامان

عزیز مامان این روزها حسابی با نمک شده و مامی سر کار بد جوری دلش تنگ میشه.... این روزها همش عقب عقب راه میری و مدام به این ور و اون ور می خوری و بعد غش می کنی از خنده.... اسمت هم که یایانه... خیلی دوستت دارم عزیزم
22 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رایان می باشد